هرچه که هست، بگذریم. خدانگهدار

در توضیح این روز ها

شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۴۱ ب.ظ

چیز هایی که می نویسم ٬ افکاری است که نمی توانم با آن ها کنار بیایم . از درون بسیار شکست خورده ام . نمی دانم این زندگی چه ارزشی داره و برای چی دارم باز هم درونش غرق می شوم . خسته ام

زمان به سرعت می گذرد ٬ مدتی است نتوانستم به تنهایی بنشینم و کمی به خودم فکر کنم. دلم می خواست جایی بودم که هیچ انسانی را نمی دیدم . به راستی از دیدن انسان های عادی! اندوهگین می شوم . نه این که خودم مسیر و هدفم را بدانم ٬ خیر . از این ناراحت می شوم که ادم ها برای چه تلاش می کنند . واقعن در زندگی دنبال چه هستند و چطور می توانند ادامه بدهند/ بدون این که ذره ای فکر کنند . دوست دارم بنویسم تا شاید بدانم که چرا و واقعا چرا ؟

در زتدگی فقط سعی می کنم آن طوری باشم و آن طوری بشوم که مردم دوست دارند . همانی که به نظر زاه نجات است . اما از این تفکر ها بیزارم ٬ به شدت . احساس می کنم تمامی عقاید و باورها که به ما رسیده و از ما به بعدی ها می رسد اگر نتواند درستی خودش را به راحتی اثبات کند چرتی بیش نیست . حقیقتا این طور فکر می کنم . به نظرم اکثر چیزهایی که عقلا به ان ها نرسیده ام و جامعه به من فهمانده است ٬ تنها سرگرمی است.

کاش می شد عده ای از مساله حل کن ها را جمع کرد و به دنبال چاره ای برای اداره جامعه بود . به نظرم برای خودم یک سری کارها جالب یا شید لذت بخش است . اما ایده ای ندارم که اگر قدرت حکومت بهم داده می شد واقعا چه می توانستم بکنم . ایا واقعا این شعار های نامزد ها که هیچ کدام نتوانسته ان ها را اجرایی کند ٬ تناقض با سیستم جهان دارند؟ زمانی که در جامعه عادی هستم ٬ اکثرا اندوهگین هستم .

تابستان به پایان رسیده و من همیشه به این حرف فکر می کنم که نابغه ها سوالات خوب می پرسند ٬ دنبال جواب های خوب نیستند! مدتی سعی کردم فکر کنم و مساله ای را حل کنم . اما خب سوالی نداشتم . پس به این فکر می کردم که یک مساله پیدا کنم . آن زمان این را فهمیدم که در واقع پرسیدن سوال مهم تر از جواب پیدا کردن است . 

کمی از دانشگاه بگویم . این ترم می خواستم درسی از دانشکده ریاضی بردارم . دلم می خواست هندسه محاسباتی بردارم . دکتر محدث گفتند ٬ طراحی هندسی کامپیوتری به دردت می خوره . سرفصل ها را دیدم . زیباترین درس بود . :(

می خواهم در کلاس جبر خطی مستمع آزاد شرکت کنم تا سواد حداقلی فهمیدن اکثر مقاله های علوم کامپیوتر را داشته باشم . چند روزی  است که دنبال فکر کردن به حل مساله نرفته ام . ذهن خسته نمی تواند اماده باشد .

قصد دارم در ترم جاری دیگر واقعن کاری بکنم! کاری که شاید نماند ! همیشه باهام! همراه باشد . دیگر نمی خواهم امید داشته باشم که کاش بشود! می خواهم خودم این کار را انجام بدهم . 

این روز ها برایم اتفاقی افتاد که تقریبا افراد کمی تا اخر عمرشان برایشان رخ می دهد و زنده می مانند:) تجربه جالبی بود . هنوز سالم و زنده ام! اینجا ها را شفاف نمی نویسم چون ایده ای در مورد توضیحش ندارم!

 خب دیگه بگذریم! کی می شه این قسمت بعدی ریک مورتی بیاد . 

دو سه هفته پیش با داداشم رفتیم مدسه ریاضی زنجان . با این که اکثرا چیزی عایدم نشد اما سخنرانی دکتر جوادی بهمهرام و طاهرخانی و مصاحبت با استاد مصطفی باعث شد سفر خوبی باشه.:) عکس هم بیان برعکسش کرده!

زنجان تابستان ۹۶

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۶/۲۵
اسماعیل نادری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی