آیا بشریت دوست دارد به جایی برود؟
بعد از دیدن سریال بلک میرر و ریک انمد مورتی مانند جوگیر هایی که قلعه حیوانات خوانده اند ٬ تصمیم گرفتم نقدی بر فلسفه جهان بنویسم ! بیایید آینده جهان و انسان ها را تصور کنیم ! هزار سال دیگه ٬ تکنولوژی به قدری پیشرفت کرده که تمام مسایلی که الان دنبال حل آن هستند حل شده و ماشین های فضایی ساخته شده ٬ همه ی کار های دستی و شاید بی پیچیدگی به وسیله ماشین انجام می شود . در چنین دنیایی که همه مشکلات و مسایل که با زرق و برق شرکت ها حل می کنند حل شده است . آیا شرایط به نفع بشریت خواهد شد؟ واضح است که باید چیزی برای جنگ و نزاع میان انسان ها وجود داشته باشد . این چیزی است که اصل حکومت و عقیده و جهت دهی باور های افراد در هر زمانی بوده است ٬ به اشکال متفاوتی و به وسیله ابزارهای متفاوتی . مثلا می توان حدس زد در آن زمان جنگ بر سر انرژی است . آیا این نظام سرمایه داری از بین می رود و همه از زندگی راضی می شوند؟ سوالی که به نظرم جوابش «نه» است . نه ٬ نه ٬ نه ...
راهی که انسان در آن جلو می رود همیشه اختلاف طبقاتی و فقر در آن وحود داشته است . همیشه همه از خودشان به عنوان پاسخ اصلی و حل کننده همه چیز یاد کرده اند ٬ که متاسفانه قدرت کامل برای پیاده سازی عقایدشان را نداشته اند . پس همه شان در یک چیز مشترک اند ٬ جنگ بر سر قدرت . چیزی مقدس! البته صرفا برای سربازان سنگر های خط اول جبهه.
در واقع سوال این است . من تا چندی پیش همیشه به این فکر بوده ام که زمانی میآید که مشکلات حل می شود و ما صرفا در حال نزدیک شدن به آنیم . اما می بینم این پیشرفت های بشری صرفا عوض شدن ابزار ها هستند ٬ همین! آیا لحظه ای شده که انسان به انسانیت نزدیک شود؟:)
خب حالا سوالم عوض می شود . انسانیت چیست؟ آری هدف احتمالا آن آرمانشهر عدالت نبوده که نزدیک شدن به آن این قدر ناممکن به نظر می آید . اگر از بحث آرمانی بگذریم ٬ پس هدفی که انسان به سمتش رفته و می رود چیست؟ ما به دنبال چه هستیم که به اینجا رسیدیم ؟ اگر از دید فردی بگوییم هرکسی دوست دارد به همان راحتی و اسودگی وعده ها برسد و قدرت کل باشد.
بحث دیگری که می خواهم بنویسم در مورد عدد است ٬ این عدد پول است که تفاوت اصلی طبقه های زندگی انسان است . بله این پول است که در هر جایی به انسان ها اولویت می دهد و نوع بر خورد و رابطه بین افراد را مشخص می کند. میزان پول همان سطح است . پول چیزی خیالی که ما انسان ها در ذهنمان با آن به افراد امتیاز می دهیم . ارزشی که صرفا در ذهن ماست . ساخته ذهن خودمان! این ارزش «ذهنی» می تواند پاسخی برای سوال قبلی باشد. ما دنبال چیزی در بیرون نیستیم ٬ ما دنبال رتبه بندی همدیگر و رقابت بر سر این رتبه بندی هستیم .
من هم همینطور ٬ برای چه می دوم و به چه می خواهم برسم؟ این سوال به اندازه کافی کلیشه ای و به همان اندازه بی جواب است .
همه ی لحظات زندگی را می بینم و فکر می کنم . همه ی خاطرات . آیا همه ی جهان یک دروغ بزرگ است؟:) دیگر اهمیتی ندارد که واقعیتی هست یا نه ؟ آیا ما شبیه سازی جهان آزمایشی ریک هستیم ٬ که ریک ما را فراموش کرده و ما داریم زجر می کشیم؟
خلاصه ای از زندگی بخواهم بگویم این است که عقب هستم ٬از کارهای تعریف شده دیگران برایم و کارهایی که خودم تعریف کرده ام عقب هستم ! میدانم که جوابی ندارم برای چرایی کار ها . اما از آنجایی که جوابی هم پیدا نکرده ام میان سیل اقیانوس می افتم و می گذارم مرا با خود ببرد . رها می شوم!
دو هفته ایت که هر روز ساعت ۷ تا ۸ بیدار شده ام و کم کم بی حوصله می شوم . این ساعت بیدار شدن باعث می شود نتوانم فرد قبلی باشم و خودم تفاوت تفکراتم را حس می کنم . به امید این که زود تر راحت شوم.
"برای چه می دوم و به چه می خواهم برسم؟"
قبول دارم این سوال کلیشه ایه و قبول دارم جواب دادنش سخته اما من به شخصه اگه برای این سوال ها جواب نداشته باشم حس می کنم مرده ام و دیگه بود و نبودم تفاوتی نداره.
درسته که نمیشه جواب این سوال رو به طور صریح تعیین کرد اما میشه حدودش رو دونست. نمی دونم که به چی می خوام برسم. اما می دونم که یه سری چیزها هست که نمی خوام بهشون برسم. فکر می کنم خیلی اوقات این جوری فکر کردن ما رو به جواب نزدیک تر کنه.