هرچه که هست، بگذریم. خدانگهدار

.I used to know

دوشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۳۷ ق.ظ

من از بچگی تا الان همیشه اون داداشی بودم که گند میزدم. همیشه خرابکاری می کردم و باعث دردسر داداش می شدم. همیشه تقصیر من بوده .چه میدونم مثل این گربه ها بودم که کله مو تو هر گلدونی چیزی می کردم . بادمه یه بار کله مو تو این گلدون ها که به راه پله می چسبونند کرده بودم و پاهایم از زمین جدا شده بود ولی در نمیومدم از توی گلدون بیرون . بریم جلوتر هم این طور بود مثلا . با زدن خرفا یا انجام یه سری کار ها باعث خحالت داداشم می شدم . این چیزهایی که می گم احتمالا برای دوقلوها اتفاق می افته و کسایی که دوقلو نیستن احتمالا حسش نمی کنن . الان هم همینطوره ٬ من هنوز هم ٬ همونطور هستم . الان بخاطر این که دیگه تو دانشگاه پیش داداشم نیستم که خرابکاری کنم یه جور دیگه رفتار می کنم مثه آدم بزرگ ها و اینا . نمیدونم از حسین معذرت بخواهم درسته یا نه ! چون از یه طرف به نظرم همون حماقتایم حداقل واقعی بوده و خودم بودم ٬ نه قرارداد و صابطه تعیین شده . درسته که بعضی وقتا گندی زدم که دیگه هیچ وقت نمی شه جبرانش کرد و مسیر زندگی رو هم عوض کرده . که نمیتونم ذکرشون کنم.

آخرین دیالوگ فیلم we need to talk about kevin از ذهنم بیرون نمیره . اولش که فیلم رو دیدم به نظرم یه فیلم عادی بود و چیز خاصی نداشت . اما به مرور زمان حس می کنم بیشتر فیلم رو درک می کنم 

؟Why--

.I used to know . but I'm not sure any more--

الان توی همین حس هستم . هر چیزی که به هرکسی گفتم هر چیزی که فکر می کردم ٬ الان دیگه مطمین نیستم . الان دیگه اصلا نمی دونم . دارم چی کار می کنم برای چی اینکارو می کنم . دیگه هیچ کاری نمی شه کرد. اصلا دیگه اهمیتی داره که بخواهم بدونم؟ دیگه فقط گریه میتونم بکنم.

موافقین ۵ مخالفین ۲ ۹۷/۰۳/۰۷
اسماعیل نادری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی