هرچه که هست، بگذریم. خدانگهدار

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

بعد از دیدن سریال بلک میرر و ریک انمد مورتی مانند جوگیر هایی که قلعه حیوانات خوانده اند ٬ تصمیم گرفتم نقدی بر فلسفه جهان بنویسم ! بیایید آینده جهان و انسان ها را تصور کنیم ! هزار سال دیگه ٬ تکنولوژی به قدری پیشرفت کرده که تمام مسایلی که الان دنبال حل آن هستند حل شده و ماشین های فضایی ساخته شده ٬ همه ی کار های دستی و شاید بی پیچیدگی به وسیله ماشین انجام می شود . در چنین دنیایی که همه مشکلات و مسایل که با زرق و برق شرکت ها حل می کنند حل شده است . آیا شرایط به نفع بشریت خواهد شد؟ واضح است که باید چیزی برای جنگ و نزاع میان انسان ها وجود داشته باشد . این چیزی است که اصل حکومت و عقیده و جهت دهی باور های افراد در هر زمانی بوده است ٬ به اشکال متفاوتی و به وسیله ابزارهای متفاوتی . مثلا می توان حدس زد در آن زمان جنگ بر سر انرژی است . آیا این نظام سرمایه داری از بین می رود و همه از زندگی راضی می شوند؟ سوالی که به نظرم جوابش «نه» است . نه ٬ نه ٬ نه ...

راهی که انسان در آن جلو می رود همیشه اختلاف طبقاتی و فقر در آن وحود داشته است . همیشه همه از خودشان به عنوان پاسخ اصلی و حل کننده همه چیز یاد کرده اند ٬ که متاسفانه قدرت کامل برای پیاده سازی عقایدشان را نداشته اند . پس همه شان در یک چیز مشترک اند ٬ جنگ بر سر قدرت . چیزی مقدس! البته صرفا برای سربازان سنگر های خط اول جبهه.

در واقع سوال این است . من تا چندی پیش همیشه به این فکر بوده ام که زمانی می‌آید که مشکلات حل می شود و ما صرفا در حال نزدیک شدن به آنیم . اما می بینم این پیشرفت های بشری صرفا عوض شدن ابزار ها هستند ٬ همین‌! آیا لحظه ای شده که انسان به انسانیت نزدیک شود؟:) 

خب حالا سوالم عوض می شود . انسانیت چیست؟ آری هدف احتمالا آن آرمانشهر عدالت نبوده که نزدیک شدن به آن این قدر ناممکن به نظر می آید . اگر از بحث آرمانی بگذریم ٬ پس هدفی که انسان به سمتش  رفته و می رود چیست؟ ما به دنبال چه هستیم که به اینجا رسیدیم ؟ اگر از دید فردی بگوییم هرکسی دوست دارد به همان راحتی و اسودگی وعده ها برسد و قدرت کل باشد. 

بحث دیگری که می خواهم بنویسم در مورد عدد است ٬ این عدد پول است که تفاوت اصلی طبقه های زندگی انسان است . بله این پول است که در هر جایی به انسان ها اولویت می دهد و نوع بر خورد و رابطه بین افراد را مشخص می کند. میزان پول همان سطح است .  پول چیزی خیالی که ما انسان ها در ذهنمان با آن به افراد امتیاز می دهیم . ارزشی که صرفا در ذهن ماست . ساخته ذهن خودمان! این ارزش «ذهنی» می تواند پاسخی برای سوال قبلی باشد. ما دنبال چیزی در بیرون نیستیم ٬ ما دنبال رتبه بندی همدیگر و رقابت بر سر این رتبه بندی هستیم . 

من هم همینطور ٬ برای چه می دوم و به چه می خواهم برسم؟ این سوال به اندازه کافی کلیشه ای و به همان اندازه بی جواب است . 

 همه ی لحظات زندگی را می بینم و فکر می کنم . همه ی خاطرات  . آیا همه ی جهان یک دروغ بزرگ است؟:) دیگر اهمیتی ندارد که واقعیتی هست یا نه ؟ آیا ما شبیه سازی جهان آزمایشی ریک هستیم ٬ که ریک ما را فراموش کرده و ما داریم زجر می کشیم؟ 

خلاصه ای از زندگی بخواهم بگویم این است که عقب هستم ٬‌از کارهای تعریف شده دیگران برایم و کارهایی که خودم تعریف کرده ام عقب هستم ! میدانم که جوابی ندارم برای چرایی کار ها . اما از آنجایی که جوابی هم پیدا نکرده ام میان سیل اقیانوس می افتم و می گذارم مرا با خود ببرد . رها می شوم!

دو هفته ایت که هر روز ساعت ۷ تا ۸ بیدار شده ام و کم کم بی حوصله می شوم . این ساعت بیدار شدن باعث می شود نتوانم فرد قبلی باشم و خودم تفاوت تفکراتم را حس می کنم . به امید این که زود تر راحت شوم.

مازندران بهار ۹۶

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۳۰ مهر ۹۶ ، ۲۱:۱۴
اسماعیل نادری

همیشه منتظر بوده ام و هستم .  همیشه صبر می کنم تا لحظه ای برسد . لحظه ای که بتوانم آزاد شوم و رهایی را تجربه کنم . اما هرچه که پیشتر می رود بیشتر در بند می افتم . زمانی که آزاد هستم و می توانم خودم باشم . تنبلی و حالا بماند باعث می شود و فقط وقت را بگذرانم و دیگر مواقع افسوس بخورم . فکر کردم و دیدم من آدم واقعی نیستم . از خودم هیچ کاری نکردم . اگر اجباری جایی باشد آن وقت کار را انجام می دهم و به خودم زیادی دروغ می گم! راه چیه؟

یک ماهی است که دانشگاه شروع شده است . به چندین کار مشغولم! که باعث می شود وقت کم بیاورم. بعد از آن همه بیکاری تابستان الان احساس می کنم روز باید ۲۵ ساعت می بود:) این ترم درس حل مساله دکتر نقشنه را برداشته ام . کلاس در مورد حل مساله ( آنالیز احتمال ترکیبیات) است . تا جایی که در مورد ترکیبیات و احتمال است چیزی کم تر از دانشجویان ریاضی نمی دانم و خیلی خوب جلو می رود اما آنالیز نمیدانم و آن قسمت کمی سخت است . کلاس الان ۱۲ نفره است:)  خیلی شلوغ نیست!
داشتم به این فکر می کردم که من در این دو سال دانشگاه چه چیزی یاد گرفته ام و چه مسایل جدیدی می توانم حل کنم و به این رسیدم که حالا هرچه می توانم از همان دبیرستان است و واقعا مهارت حل مساله ام تغییری نکرده . به همین خاطر دوست دارم ابزار های آنالیز و جبر را یاد بگیرم . به کلاس جبر خطی ۷  و ۴۵ صبح هم به پیشنهاد دوستان می روم! کلاس خوبی است خیلی نیازی به مطالعه بیش از کلاس ندارد.
احساس زندانی بودن را می کنم ٬ می دانم که چه چیزی را دوست دارم و باید چه کاری بکنم اما کشش های بیرونی و نیروهای اجباری مرا می کشندو من بدون آن که از خود اختیاری نشان بدهم همان کار تعیین شده را انحام می دهم . باز هم خوشحالم که شهامت انتخاب را لااقل دارم! منظورم این است که کم تر می شود ترس از شکست منصرفم کند ( احمقم!)
مشهد پاییز ۹۶ 
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۶ ، ۱۶:۱۶
اسماعیل نادری