هرچه که هست، بگذریم. خدانگهدار

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

امروز تنها در اتاق بودم . همه یا به خانه رفته بودن یا دانشگاه بودند . امتحان ریاضی مهندسی را داده بودیم و تمرینی نداشتیم . پروژه درس سیستم عامل مانده بود که آن را هم در حدی که نیاز بود زدم و تمام شد . وقت خالی در اتاقی ساکت و هوای ابری عم انگیز، دلم تنگ شده . حوصله ام سر رفت٬ به این فکر کردم که اگر از زندگی من ددلاین های تمرین ها و تاریخ امتحانات را بگیری چه چیزی باقی می ماند . به خودم فکر کردم . ماشین کوکی ای (آدمکه درستش؟ نمی دونم ) شده ام که برنامه دیگران را اجرا می کنم . من هم قاعدتا باید می رفتم خانه اما صبر کردم تا با حسین بروم و از طرف دیگر کاری پیش آمد و این شد . تنهایی سخت و دلگیر است . 

ذهن من طوری برنامه ریزی شده که اگر کاری با الویت بالا وجود نداشته باشد کاری انجام نمی دهد .دلیلش کمی  بخاطر تنبلی است اما منظورم از این حرف تنبلی نیست . من از خودم هیچ ندارم . درواقع خودم دنبال چیزی برای خودم نیستم . این حرف تکراری است /. اما مدام درون سرم به خودم می گویم که خب الان می خواهی چکار کنی؟ و پاسخی ندارم . نمیدانستم چه کنم تا اینکه گفتم یه پست درموردش بنویسم . به زندگی آدم های مختلف و کارهایشان فکر کردم . به خودم هم اینطور . به نظرم تباه بود . همه چی تباه است . من برای چیزی که نمیدانم بیهوده زحمت می کشم . گریه ام گرفته . همیشه به خودم می گویم صبر کن کمی جلوتر خواهی فهمید . دلایل روشن خواهند شد . اما هیچ گاه اینطور نشد . آنقدر ناراحتم که مغزم بنظر خراش برداشته است . 

مدت هاست که عوض شده ام . تبدیل شده ام به همان فرد حریصانه ای که آز و طمع معیار عقلش است . خسته شده ام از بس دنبال کسی هستم که اگر شبیه او بشوم ٬ بتوانم بگویم موفق شده ام و .... . ولی این جستجو ٬ منطقی نیست اگر من مثل کسی بخواهم بشوم که یک  مقلد ساده ام . پس باید کسی باشم و چیزی راپیدا کنم که کسی دیگر نبوده و پیدا نکرده است . خب مگر همین الان همین نیستم ؟ من در همین حال حاضر هم فرد یکتایی برای خودم هستم . همه هم هستند . پس چیه که من رو همینطور داره زجر میده ولی معلوم نیست چیه .

کاش از این درد رهایی پیدا کنم . چرا بزرگ شدن انقدر سخت است . نمی خواهم بزرگ شوم . نمی خواهم این را قبول کنم . نمی توانم . درون سینه ام چیزی سنگینی می کند . کاش راه حلی بود کاش کسی کمکم می کرد.

خواستم از عیب هایی که دارم بگویم . یکی از عیب های من دیر قانع شدن است . یکی از اصولی که به ان پایبندم این است که هرچیزی که خودت بهش برسی ارزش داره . همینه که باعث میشه هیچ وقت تقلب نگیرم! دو یا سه مرتبه شرایط به شکلی شده که بتوانم تقلب بگیرم . اما این کار من را می رنجاند . و به همین خاطر خطش زدم و سفید دادم . اما عیب این اصل این است که دست آورد خودم را به سختی می توانم کنار بگذارم و بپذیرم بهتر از آن هم است.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۶ ، ۱۸:۱۳
اسماعیل نادری

**این وبلاگ رو دیگه باید بگم فتو بلاگه ! از بس حجم عکساش بیشتر از متن شده**

سلام می خواهم داستان ای سی ام لوکال امیرکبیر که چندروز پیش برگزار شد را بنویسم . منظورم از داستان هم توضیح اتفاقات موقع کانتست است. من خودم نه سابقه ای تو برنامه نویسی دارم و نه کسی هستم  که تو ای سی ام  فعالیتی کرده باشه. اما دیگه گفتم بزار اینو بنویسم شاید داستان جالبی بشه . چون یه جورایی برای من مسابقه حل مساله بود و حل مساله از علاقه هام هس! من کدر نیستم و در واقع حقیقتش ای سی امی هم نیستم . چون تعداد سوالات و ایده هایی که دیدم کمه و تجربه ای ندارم . اما از اون طرف مساله حل کن هستم . اکثر وقت ها مساله ریاضی تو ذهنم برای فکر کردن هست . تیمی که دادیم و اصلا دادیم توصیه آقا مهدی بود. والا من به خاطر همون ویژگی بی برنامه نویسگی! نمیخواستم تیم بدم ٬ یک عضو جدید داشت که من نمی شناسمش خیلی! اما کدر خیلی خوبیه و از نظر برنامه نویسی اوکی عه . این بود که به تیم امیدوار بودم!

یکی از ویژگی های خوب مسابقه این بود که استف ها بچه های خودمون بودن ! و هی که رد می شدن ٬عکس می گرفتن و اینا ٬ من در طول مسابقه انرژی می گرفتم! از همه برگزارکننده های مسابقه تشکر می کنم ! روز قبلش هم داداشم تو وبلوپرز دوم شده بود . این بود که منم قاظع بودم! مسابقه خوراکی های زیادی داشت که از این نظر جالبه .خب دیگه کانتست شروع شد : خب سوال A رو که آرپا خوند و زد و تموم شد . سوال B هم همینطور . من صورتش رو نخوندم . در این مدت صورت چهار تا سوال را خواندم . g به نظرم حل شدنی بود . یه ایده به ذهنم اومد و به آرپا گفتم بزنه و خب اکسپت شد . فرست اکسپت جی رو گرفتیم و روحیه خوبی گرفتیم . بعد از این جا عرفان سوال دی رو بم گفت که شمارش تعداد درخت ها ی القایی یه گرافه . گفتم خوراک خودمه و سریع یه رابطه براش در اوردم . زدیم رانگ شد . کلی فک کردم فهمیدم یه حالت رو درست تعدادشو ضرب نکرده بودم و اکسپت شد.وقتی در این زمان بودیم سوال I رو بم داد عرفان ٬ ادهاک بدیهی بود درجا به آرپا گفتم یه فور بزنه و حیف که دیر اکسپتشو گرفتیم . تو همین زمان که من روی این سوالا بودم . عرفان و آرپا E رو زده بودن و دیباگش می کردن .بعد از چند تا رانگ فهمیدیم سوال رو اشتباه خونده بود عرفان و خب دفعه پنجم اکسپت شد . نمیدونم سوالش چی بود ولی گفتن ایمپلمنتیشنه . اینجای کار شش تا حل کرده بودیم و تو تیم هایی که شش تا حل کرده بودن آخر بودیم . پنالتی مون خیلی زیاد بود . روی K فکرمی کردیم . من چند بار دستشویی رفتم . سوالا تو دستشویی به نظرم حل می شوند! چن تا ایده زدیم رو k و وسطای پیاده سازی فهمیدیم غلطن . کلافه شده بودیم . کلی تیم اکسپت گرفته بودنش  و خب ایده ای نداشتیم . K رو واگذار کردم به عرفان و آرپا رفتم F رو خوندم . یه معادله خطی بود تبدیلش کردم به flow و دادم آرپا . دفعه اول اکسپت شد . روحیه گرفتیم . تا اینحای کار ۷ تا زده بودیم و رتبه خوبی داشتیم . دیگه حس می کردم ۸ تا بزنیم پاشیم بریم . خب سوالی که باید میزدیم K بود که اکسپت های زیادی داشت . آخرش عرفان یه گریدی داد به آرپا زدن . رانگ شد . بعد راهشونو پرسیدم و غلطش رو در اوردم و با یه اشاره گر دیگه اوکی شد و اکسپت ۸ رو گرفتیم . دیگه از خودم راضی بودم و دلیلی بر موندن نمی دونستم و نیم ساعت آخر بازی می کردیم :) ذهنم هم خسته بود واقعن . می خواستم رو C فکر بکنم اما به نظرم دیگه نیازی نبود و کافی بود . این جا دیگه مسابقه تموم شد و ایده ای از رنک لیست نداشتم ولی احتمال میدادم جایزه ببریم. 

رفتیم اختتامیه .ای بابا ۸م شدیم . و جایزه ای نبردیم . اگه اون اشتباه خوندن سوال E رو نمی کردیم . الان جایزه برده بودیم . خیلی حیف شد . هم خوشحال بودم هم ناراحت . پولش برای من مهم بود:) نه این که بخام بگم انتظارشو داشتم ! جدی یه انگیزه بزرگ برای من پولش بود:) . اما نشد دیگه :(  ای کاش تو مسابقه ریجن اینظوری نسوزیم . 

و شام دیگه بهترین خاطره بود ! چن تایی سرپایی حمله کرده بودیم به غذاهای ظهر استفا :) حالا فکر می کنید چرا من ؟ دیگه دیگه ! فک کنم فیلمشم هس که کاش نباشه !

احتمالن توضیحات بیشتری اضافه می شود! عکس ها در ادامه مطلب

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۶ ، ۲۳:۱۵
اسماعیل نادری
اگر بخواهم خلاصه ای از این ترم بگویم ٬ می شود چهار روز کلاس هفت و چهل و پنج دقیق صبح که از دور و نزدیک درد آور است اما مزیت های خودش را دارد . مزیت همان صبحانه ای است که ۹ و نیم صبح ها می خوریم:)حرف دیگر حل مساله است که این ترم به لطف دکتر نقشینه لحظه ای نیست که بدون سوال حل نشده باشم . مساله ها از مباحث مختلف ٬ ترکیبیات ٬ جبرخطی ٬ جبر و ... . به مسایلی فکر می کنم که تا قبل از این حتی لحظه ای به صورت شان هم نگاه نمی کردم ! اما الان قابل حل هستند . چیزی که متوجه شده ام این است که در ور رفتن و ساختن مثل معادلات جبری ضعیفم و با تفکر شهودی و بیشتر ترکیبیاتی حتی مسایل ساده را می توانم حل کنم . باید بتوانم این ضعفم را از بین ببرم . لذت حل بعضی مسایل را به خاطر همین از دست داده ام . درس جبرخطی هم خوب است . مباحث تا اینجای کار روان و همه قابل تجسم بوده اند . از دروس دانشکده ای که دارم احتمالن هوش مصنوعی درس خوبی باشد . نمی دانم.
می خواستم چند نکته از صحبت های دکتر نقشینه را اینجا بنویسم و منظورم از تکه های جامانده هم این ها هستند که باید جا بروند!
انگیزه های درونی تان را بنویسید و با گذشت زمان به آن ها نگاه کنید و تفاوت ها را ببینید .
رفتار های بیرونی هر چقدر هم که زیبا باشد ٬ بدون داشتن اخلاق درونی اهمیتی ندارد .
الفاظی مثل اخلاق آکادمیک و ..! صرفا قرار داد ها و نماد هایی است که نباید مارا فریب دهند . از روی ظاهر دیگران ٬ افسوس نخوریم .
فردی که همه ی آداب را رعایت کرده و شاید بی ایراد است اگر از نظر درونی بدانیم این آن نیست بدانیم که در نهایت هم آن این نیست!
اگر داریم به در و دیوار می زنیم و اشتباه می کنیم . دلیلش این است که نفر اولی هستیم که این کار را می کنیم ٬ پس همه چیز وابسته به ماست.
اگر فهمیدیم در کاری ما نباشیم آن طور که ماهستیم نمی شود ٬ باشیم.!
و اینکه لحظه ای که گمان کردیم می توان کاری کرد ٬ حتمن ادامه دهم و بدون دست آورد آن را رها نکنیم.
احتمالا اضافه شود
زنجان مدرسه ریاضی تابستان ۹۶
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۶ ، ۲۱:۵۴
اسماعیل نادری